با استارتی که داره لیگ برتر فشار خون میره بالا و پایین 90 میره رو آنتن ها دوباره دوباره گفتن از غمهای فوتبال به روی داوری ها زوم کردن دوباره عکسای ارسالی از ما که با کودی که میباره ز گله دوباره مچگیری از نوع عادل بقیه در ادامه ی مطلب مطلب خودتون رو واسمون ارسال کنید تا در سایت قرار بدیم دوباره قطبی و شیرای جنگل دوباره گفتن از جام جهانی دوباره با پیامک یار میشیم دوباره گیسکِشون واسه پنالتی 3-4 هفته هنوز نگذشته از لیگ دوباره بازیا تعلیق میشن دوباره صندلی های بیچاره 90 می پیچه با اخبار و جنجال نظر یادتون نره
جوک ورزشی اولی: چرا سرت را بستی؟ دومی: از یک قهرمان بوکس پرسیدم ساعت چنده. اون 5 بار با مشت زد تو سرم.اولی: خوب تو چیکار کردی؟ دومی :خدا رو شکر کردم که ساعت12 نبود. لطیفه فوتبالی تست کنکور باشگاه انگلیسی ؟الف) میدلزبرو ب) میدلزبیا ک) میدلزبودی حالا ش) میدلزپاشو برو گمشو مهاجم سال های دور منچستر یونایتد ؟الف) اندی کول ب) اندی سرشانه ک) اندی پشت بازو ش) اندی مرسی هیکل جوک و لطیفه ورزشی اولی:شما دوست داریددر چه مسابقه ای شرکت کنیددومی:مسابقه ماست خوری .چون آدمهم ماست می خوردوهم رو سفید بیرون می اید ! جک و لطیفه فوتبالی به غضنفر میگن تو طرفدار کدوم تیم فوتبال هستی؟ میگه قربون جدش برم آسد میلان!! جک فوتبالی به غضنفر یه توپه فوتبال نشون میدن میگن این چیه میگه اونقدرها هم که دیگه خر نیستیم معلومه دیگه این زمین شطرنجه ! جک جدید فوتبالی به یارو میگن سه تا فوتبالیست رو نام ببر میگه : علی دایی ُ علی کریمی ُ فرار مهدوی کیا!!
شاهنامه ی فردوسی پور!!! ویژه ی جام حهانی 2006 شخصیت ها: فردوسی پور:راوی برانکو:زال چلنگر:سیمرغ علی دایی: رستم یک اتاق فرمان:سلطان محمود غزنوی مربی پرتغال:افراسیاب امیر تاجیک:عنصری ماکسیما:رخش فصل اول :بیوگرافی" راوی" ابوالعادل فردوسی پور: _ منم عادل و " جام جم" حامی ام / ز اصحاب آکبند "ضرغامی" ام بسی رنج بردم در این سال ده / نود نمره دادم به فوتبال ده به "فوتی" و "بالی" به جنگ نود / نهادم سرکارتان تا ابد در این جام جم فتنه برپا کنم / نود "نورچشمی" سیما کنم به بالا برم این یکی تا به عرش / ز عرش آورم آن یکی را به فرش کنم نقد هر کس که طالب شوم / به هر کل کلی بنده غالب شوم به جان برانکو که تا زنده ام / سوپر مجری "جام جم" بنده ام صدا از اتاق فرمان: _به فکت نهادی مگر آرمیچر / برانکو بود پشت خط منتظر ببردی سرم را به شهنامه ات / برو بر سر اصل برنامه ات! فردوسی پور( خارج از وزن):چه میکنه این اتاق فرمان!!! فصل دوم : ورود برانکو و چلنگر به کارزار فردوسی پور: برانکو تلفنی مهمان ماست / بگوید به ما چار کلام حرف راست کنارش چلنگر به اعجاز جم / کند ترجمه با لسان عجم الا ایها الکچ ،چنینه سوال / که آیا رسد تیم ما تا فینال؟!! برانکو(پس از ترجمه سوال ): _فینال بی خیال شو ، تو بنگر که حال /چه بر ما رود بازی با پرتغال! چلنگر: _برانکو می گه با یکی فوت بال / با این تیم باحال می ریم تا فینال! برانکو (متوجه ترجمه بی ربط چلنگر می شود): چلنگر!چو هر دم تو باشی به بر / نیازی به دشمن ندارم دگر ! فصل سوم : رزم نامه ی علی دایی فردوسی پور: _الان پشت خطه کاپیتان دایی / همون که به زندان داده لاپایی! علی دایی: _منم هدزن تیم ملی داداش / تا صدسال دیگه می مونم باهاش منم یار فیکس و همه ش در زمین /که ارث پدرجد من باشد این فقط توپ به فرق سرم می رسه / از گردن به پایین من بی حسه به آنگول و مکزیک و هم پرتغال / بگو دایی آمد واسه ضد حال که دروازه شان غرق در گل کنم / با پشت سر و فرق گل کنم محاله به باختن یه وخ تن بدیم / یا این که یه وخ تن به باختن بدیم باید قبل از این که به میدون برم / تشکر کنم از پدر ، مادرم ! فصل چهارم : رزم دایی با مربی پرتغال فردوسی پور: _کچ پرتغال پشت خط معطله / بسی شاکی از این همه کل کله مربی پرتغال (خطاب به دایی): _تو را با گل و توپ فوتبال چه کار؟ /برو توی باغچه ات بشین گل بکار! چلنگر: _مربی می گه قبل بازی می یاد / یه کم فرصت پاچه خواری می خواد ! برانکو: _من آنم که دایی بود بازی کن / بگو زود برو دایی را راضی کن! چلنگر(خطاب به دایی ): _ کچ پرتغال گف بگویم به تان / می یاد بهر خاراندن پاچه تان ! دایی: _بگو وقت قبلی بگیره طرف / واسه پاچه خواری بره تو صف به بازی چنانش زنم ضد حال / کز آلمان دود تا ته پرتغال ! طرفداران "صبا باتری"در اتاق فرمان (خارج از وزن ): _بابا تو دیگه کی هسی / می گن علی دایی هسی ! فصل پنجم: ورود "ماکسیما" به رزمگاه: ماکسیما(خارج از وزن شاهنامه ، شعری بر اساس ترانه "لکنت" بنیامین می خواند!) _گاهی که با دایی جونم / می رم ونک چرخ می زنم همه به من زل می زنن / چون که با یه سوپر منم صداش تو اگزوز می پیچه / اسمش رو جا سویچه پا که رو گازم می ذاره / پیچ می پیچه اون نمی پیچه اگه منو دادادایی دودوباره نننننگازونه می می میرم اگه یه وخ جاجای من پپپژو ببرونه می می میرم! فصل ششم : آخر شاهنامه فردوسی پور: _الا ای شما که به جام آمدین / با پای خود این جا به دام آمدین شما اینگیلیسا و آلمان اینا / تو ای برزیلا ای تو آرژانتینا چو دایی بود سوپر استار ما / نیوشید این "بچه اخطار"ما گلر گر شود جمع یازده تایی / یه گوشه ، سوراخی می یابد دایی هزارتا "رونالدینیو"یا "بکام" / به قربان این کله ی با مرام * * * کنون چون سر آمد زمان نود / هپی اند شهنامه هم در رسد چو شهنامه مان خوش شده آخرش / شده شخص فردوسی اسپانسرش! در این لحظه یک سرود با صدای امیر تاجیک و با استفاده بهینه از اسامی کاوه ، آرش ، رستم ، سیاوش و ... پخش می شود. ایران ایران ایران ایران عزم وایمان ، فخر و آوازه است آنک مرد و میدان ، کوه و دروازه است آنک
مکان: دانشگاه صنعتی شریف اغلب کارهای ترجمهای را خودش انجام میدهد. زبانش آنقدر خوب بود که در دورهای در دانشگاه تدریس میکرد و البته در کلاسهای زبان. باورتان میشود عادل فردوسیپور معلم زبانتان باشد؟ اما اگر دوست داشته باشید بدانید کلاسهای زبان عادل چگونه میگذرد، یک نفر برایتان زحمتش را کشیده: “تا حالا سر کلاسهای عادل فردوسیپور رفتید یا نه؟ خوب اگر نرفتید، هیچ اشکالی نداره و چیز خاصی رو از دست ندادید؛ به جز یک سری اطلاعات فوتبالی.”
مریضی های قلبی میشه بیشتر
یکی خندونه و اون یکی غمگین
شروع جیغ و فریادی که داره
کمی هم گفتن از دردای فوتسال
یه چندتایی شونو معروف کردن
یه تصویر از یه گله تو چمن ها
چمن میشه المپیکی و حله
زیادی تیزه و باهوش و بادل
ببخشید ، شیر بی دندون تنبل
نرفتیم ، با یه تیم کهکشانی
نظرسنجی هارو همراه میشیم
رو بودن یا نبودن داره شاکی
مربی های اخراجی توی دیگ
با بی برنامگی درگیر میشن
میشن قربانی باخت دوباره
میگه از سوژه های روز فوتبال
یک چوب کبریت میره بدنسازی میشه گرز
درس: زبان تخصصی
حالا چندین و چند سالی می شود که بعد از دعواها و جنجال های دوشنبه شبهای شبکه 3، پس از یک بامداد کاملا فوتبالی، شال و کلاه می کند و با همه حرف و حدیث هایی که هر روز انتظارش را می کشد، سر کلاس درس حاضر می شود؛ بدون تاخیر و حاشیه! دانشجوهایش هم که عادت کرده اند به شب نخوابیدن های فوتبالی، با چشم های خوابزده، انتظارش را می کشند. روز بعد از پخش برنامه نود (یعنی سهشنبهها) حدود 20 تا 25 نفر از دانشجویان صنایع در کلاس مجری نود می نشینند تا از زبان او، زبان تخصصی یاد بگیرند. کلاس عادل فردوسی پور، یک برنامه نود جمع و جور است؛ جذاب، پر بحث و البته کاملا انگلیسی.
*
بعدازظهرها وقتی میآید سر کلاس نگاهی می اندازد و اول از همه غریبه ها را شناسایی می کند. کلاسش آنقدر جذاب هست که همیشه تعدادی از دانشجویانی که این واحد را پاس کردهاند، دوباره بیایند و بنشینند سر کلاس. گاهی هم از دانشگاه های دیگر مهمان کلاس می شوند؛ ولی دلیل اغلب آنها مشهور بودن استادش نیست؛ تسلطش است.
بر عکس خیلی از استادها «عادل فردوسی پور» دقیقا سر موقع به کلاس می آید. بجای تاخیر 15 دقیقه ای که همه استادها برای حاضر شدن دانشجویان سر کلاس در نظر می گیرند، او به موقع میآید تا قبل از آغاز درس، با همه خوش و بش کرده باشد و حاشیه های کلاس را بگیرد. معمولا روال کلاس به این شکل است که یکی از شاگردان شروع می کند که «استاد! دیشب در برنامه...» با همین جمله ساده است که نقد و بررسی فوتبال (با محوریت خود عادل و برنامه اش) شروع می شود. اگر هم خودش از چیزی ناراحت باشد و حاشیه یا نکته ای در دلش مانده باشد، اصلا نیازی به این حرف ها نیست؛ خودش شروع می کند به حرف زدن که دیشب در برنامه این اتفاق افتاد و این طور شد و... خیلی وقتها هم بچه ها حسابی سوال پیچش می کنند که چرا دیشب این را گفتید یا چرا آن را نگفتید؟ البته او با این همه تجربه و سابقه فراوان مجریگری در برنامه جنجالی فوتبال، معمولا در 99 درصد موارد، ایرادها را قبول نمیکند ولی برای رد همه نظرها دلیل می آورد، کاری نمی کند که یک وقت بچه ها دلگیر شوند. سر بعضی از کلاس ها که دختران (استثنائا!) اهل فوتبال نیستند و بدون هر عکسالعملی به دکتر عادل فردوسی پور نگاه می کنند، با خنده بر می گردد به سمتشان و با دست توپ را نشان می دهد و می گوید: «توپ... توپ فوتبال، می دونید چیه؟ فوتبال... یک نوع ورزشه. 90 هم یک برنامه است...» این ها را می گوید و بحث خودش را ادامه می دهد. از آیتمهای برنامه یا بعضی از مسائل حاشیه ای و پشت پرده که فقط مخصوص این کلاس است، می گوید. البته حواسش هست که همه این بحث ها از یک ربع تجاوز نکند. حتی اگر بحثهای فوتبالی و غیر درسی بالا بگیرد، حواسش هست که زمان درس را نگیرد. با چند نگاه به ساعتش، این نکته را عملا به بچهها نشان میدهد.
از همه دانشجوها که بپرسی، تاکید می کنند که تا به حال کسی سر کلاس عصبانیتش را ندیده، خنده هایش را همه به یاد دارند (مثل همه ما بینندگان برنامه 90) اما عصبانیتش را نه! رابطه اش با شاگردانش راحت تر از رابطه معمول استاد و دانشجویی است، شاید بخاطر نزدیکی سن و سال باشد و البته صمیمیتی که در همه این سال ها باعث شده تا حتی فوتبالی ها هم با او صمیمی باشند و «عادل» بنامندش؛ ولی درس سر جای خودش است، نوبت درس که بشود، شوخی ندارد و با جدیت آغاز می کند و بروبچه ها هم یاد گرفته اند که بحث و درس را با هم یکی نکنند.
هر کلاس چند بخش دارد؛ reading, film, free discussion (بحث آزاد). همیشه هم اول کلاس در مورد بحث های آزادش تذکر می دهد که اصولا حرف سیاسی ممنوع! قبل از اینکه درس را آغاز کند، از چند نفری درس می پرسد. بعد هم می رود پای تخته وایت برد و درس جدید را شروع می کند. دست خط انگلیسیاش که از فارسی هم بهتر است. دقیقا همان حرکات و خنده های برنامه نود را به زبان انگلیسی تصور کنید؛ می شود دکتر عادل فردوسی پور!
به قول دانشجویان قدیمیاش، پخش فیلم برای خودش سوژه ای است. حدود 5 سالی هست که عادل فقط فیلم مستندی از زندگی "بابی چارلتون" را سر کلاس پخش می کند و همین دستمایه طعنه بچه های قدیمی کلاس هم شده. کلاس عادل فردوسی پور 2 بخش دارد. برای اینکه دانشجویان یک وقت، قسمتی از کلاس را نیایند و بپیچانند، 2 بار حضور و غیاب می کند. ولی خودش همیشه کلاس دوم را زودتر تعطیل می کند.
موبایلش سر کلاس همیشه silentاست ولی اگر شاگردانش تا آخر کلاس صبر کنند و کمی دور استاد حلقه بزنند، تمام پیام های صوتی اش را می شنوند. یکی یکی پیام ها را با صدای بلند گوش می دهد و اگر هم بخواهد جواب بدهد، باز روی بلندگو شماره را می گیرد و همان جا صحبت می کند. ولی معمولا همیشه آن قدر حواسش هست که کسی از کلاسش سوژه ای نگیرد. جذابیت های کلاس فردوسی پور فقط به آن چیزی که در داخل اتاق درس اتفاق می افتد، نیست، ماجراهای آقای 90 تا بیرون دانشگاه هم ادامه دارد. برخوردهای کنجکاوانه دانشجوهای دیگر، رهگذران خیابان تا هنگام سوار شدن به خودرو ادامه دارد. خودرواش قابلیت های زیادی دارد. یعنی به جز اینکه وسیله حمل و نقل است، نقش کمد لباس همراه را هم دارد! صندلی عقبش پر از لباس و وسایل و روزنامه ورزشی است. خب وقتی هم مجری باشی و هم استاد، هم بروی سر تمرین و فوتبال بازی کنی و سری به مصاحبه های خبری بزنی، حتما لازم است چند دست لباس با خودت داشته باشی. از در دانشگاه که می آید بیرون، می شود همان مجری محبوب تلویزیون که بعضی ها برای امضایش سرودست می شکنند و کلی برایش هورا می کشند یا از فلان برخوردش انتقاد می کنند. دکتر، خارج از دانشگاه صنعتی شریف، همان فردوسی پور فونبالی خودمان است.
از اول جلسه که پسرا میپرسن استاد از فوتبال چه خبر و همین سوال کافیه که عادلخان شروع کنه به سخنرانی و یک مدت مدیدی پشت سر این بازیکن و اون تیم و اینا بگه و اطلاعات رو کنه. خلاصه بعد از همه این حوادث، جناب عادلخان شروع میکنن به انگلیسیصحبتکردن و درسدادن که خب صد البته طرز حرف زدنش اصلا به انگلیسی حرف زدن نمیخوره ولی جدا از اینها، آدم ذاتا مهربونیه؛ مثلا بعد از کلاس با دقت میشینه به همه سوالا جواب میده…».
خودش هم در مورد کلاسهای زبانش میگوید: «بالطبع حرفهایی پیش مییاد ولی اصولا از یک ساعت و نیم زمان کلاس فقط ده تا پانزده دقیقه!».
سال سوم دانشگاه تصمیم گرفت به علاقهمندیاش یعنی کار خبری بیشتر بپردازد. به دفتر روزنامه ابرار ورزشی رفت: «من علاقه دارم کار کنم؛ مطلب بنویسم». اردشیر لارودی سردبیر آنوقت ابرار ورزشی از او در مورد حیطه کاریاش پرسید: «ترجمه»! یک متن داد دستش و خداحافظی کرد؛ «فردا صبح اول وقت رفتم دفتر روزنامه. کارم رو تحویل دادم و بعد از چند روز کارم رو شروع کردم».
سال ۱۳۷۲ بود. او کارش را شروع کرد. اما بیشک بزرگترین علاقهمندیاش حضــــــــور در صداوسیما بود. او به قول خودش «n»دفعه تست داد و در نهایت قبول شد؛ «اوایل هم مثبت بود اما میگفتن صدات جوونه؛ پخته نیست. آخرین باری که تست دادم، اواخر سال۱۳۷۳ بود». او در تست قبول شد و کار روزنامه را رها کرد و رفت. رفت که رفت…گرچه که الان هنوز هم هر از گاهی کار مطبوعاتی را انجام می دهد…همانطور که بازدیدکنندگان پارس فوتبال هر چند وقت یک بار مطالب جادویی او را روی خروجی اولین پایگاه تخصصی فوتبال ایران می خوانند.
رفت؛ هیچوقت پشت سرش رو هم نگاه نکرد. یکی از دوستانش در روزنامه ابرار ورزشی، هنوز هم ناامید نشده و هرازچندگاهی با شماره همراه او تماس میگیرد.
اتفاق جدیدی نمیافتد، منتهی او دیگر تلفنهای روزنامه ابرار را جواب نمیدهد. کسی نمیداند چه بین او و روزنامهای که فعالیتش را در آن آغاز کرد گذشت اما او حالا دیگر جواب نمیدهد.
عادل فردوسیپور اما هیچوقت نمیتواند «۹۰» را دوست نداشته باشد؛ برنامهای که از ذهن او متولد شد و تا آنجا پیش رفت که کمتر علاقهمندی در فوتبال وجود دارد که ترجیح دهد دوشنبه شب را در خواب باشد تا جلوی صفحه تلویزیون. او از برنامهاش لذت میبرد؛ شاید بیش از گزارشکردن یک بازی؛ «آره! ترسناکبودنش هم جالبه. همین که یک چیزی بگیم که دعوا بشه، یک چالشی ایجاد میکنه که جالبه. به نظرم، این یک ترس لذتبخشه».
کمی هم کمتر، به گزارشکردن روی خوش نشان میدهد: «وقتی بازیها خوب باشند، گزارش میچسبه. برای من باشگاههای انگلیس از همه لذتبخشتره. از این کارم لذتی میبرم که مطمئنم تو رشتهای که درسش رو خوندم، نمیتونستم این لذت رو ببرم».
من قرمزم یا آبی؟او گزارشگر بیطرفی است؟ بسیاری از پرسپولیسیها میگویند او استقلالی است. استقلالیها هم بر عکس. هر کدام هم برای خودشان دلیل دارند.
اگرچه به نظر میرسد او در دورهای که در دانشگاه شریف درس میخوانده پرسپولیسی بوده و آنها که از نزدیک می شناسندش می دانند که زمانی پرسپولیسی تیری بوده است ولی امروز اصلا حاضر نیست به طرف خاصی متمایل شود؛ «واقعا اینجا فضا اینقدر باز نیست که یه گزارشگر بگه من قلبا طرفدار کدوم تیم هستم. اینجا فوتبال دوقطبی است. بگی قرمزم یا آبی، نصف مملکت با تو بد میشن. البته الان دیگه اصلا برام فرقی نمیکنه. الان واقعا بیطرفم. گزارشگر، یه ذره به یک تیم گرایش داشته باشه، تو کارش تاثیر میذاره».
اما این مورد اصلا شامل حال تیم ملی نمیشود. نمیتوان گفت که او مثل یک تماشاگر میتواند بهراحتی و به هر طریقی ابراز احساسات کند اما بیطرفی هم معنایی ندارد؛ «به هر حال در این جور موارد، حتی استرس هم ایجاد میشه. اگه بگم در مورد پیروزی یا باخت تیم ملی کشورم بیاحساس و بیطرف هستم حتما دروغ گفتهام. مسلما ما باید توی کار گزارش بیطرف باشیم ولی آن احساسی که انسان در مورد کشور خودش داره، مانع اصلی کاره».
سوتیهای عادل
بهتر است کمی هم در مورد اشتباهات عادل فردوسیپور در کار گزارش بدانیم؛ چیزی که به قول خودش «سوتی» نام دارد؛ «سوتی زیاد دارم. بهترینش هم این بود که توی برنامه، حدود ۲ساعت تموم با آقای حاجرضایی بودیم و من موقع خداحافظی گفتم خب من از آقای نصیرزاده که ۲ساعت با ما همراه بودن تشکر میکنم. اصلا اون شب، هنگ کرده بودم».
با این حال، شاید این مشکل اساسی فردوسیپور نباشد. بیشتر، از تندصحبتکردن عادل شاکی هستند تا اشتباهاتش. او هنوز هم با وجود اینکه بهتر از گذشته صحبت میکند اما گاهی اوقات کنترل از دستش خارج میشود؛ «از بچگی اینطور بودم. خیلی هم تمرین کردم و بازم دارم تمرین میکنم که اینطور نباشم ولی در کل، خیلی تند صحبت میکنم».
البته او هیچگاه هیچ تکنیک خاصی را برای گزارشکردن نیاموخته است؛ «هنوز خیلی چیزهاست که باید یاد بگیرم، چون هیچ دوره خاصی ندیدهایم و همه هنرمون چیزهای ذاتی و بیشتر خلاقانه است. هیچ وقت به طور اصولی بهمون یاد داده نشده که باید چیکار کنیم و هیچ کلاس خاصی زیر نظر مربیهای داخلی و خارجی برامون نذاشتن».
او حتی میتواند آرزو کند که در بازیهای ملی روی سکوی تماشاگران بود؛ «… و مثل او بالا و پایین بپرم».
انتقاد نمیشودهمیشه حسرت انتقاد کردن گزارشگران خارجی را میخورد: «این قدر که گزارشگران خارجی بهراحتی از بازیکنان انتقاد میکنن که ما نمیتونیم بکنیم. سه سال پیش تو بازی منچستر – رئال وقتی گری نویل دوکارته شد، گزارشگر بازی گفت من مطمئنم خیلی از طرفداران منچستر خوشحال شدن که گری نویل دواخطاره شد. اگر شما چنین چیزی رو در مورد بازیکن x پرسپولیس یا استقلال بگویی، پدرت رو درمییارن؛ حتی اگه بدترین بازیکن زمین باشه».
او بارها چوب همین مساله را خورده است. ۲فصل پیش علی پروین حسابی از خجالت عادل فردوسیپور درآمد و مسلما او تا مدتی سوژه داغ شعارهای تماشاگران در ورزشگاه کارگران بود. امیر قلعه نویی هم کم، آهن داغ انتقاد را روی تن او نگذاشته و حالا و در آخرین مورد، خداداد عزیزی – مرد همیشه شاکی فوتبال – پس از کسب نتیجه ناخوشایند ابومسلم برابر مس کرمان، چنان از این گزارشگر تلویزیونی انتقاد کرد که گویی او در تمامی بدبختیهای ابومسلم نقش دارد.
با این حال، کمتر دیده میشود که او در برنامه تلویزیونی۹۰ یا حتی گزارشهایش مصحلتاندیشی پیشه کند: «خودم سعی میکنم هر چیزی به ذهنم میرسه بگم و تا جایی که نترسم میگم. بعضیها بهشون برمیخوره. بعضیها چیزهای دیگری می گن و البته خودسانسوری هم هست».
فقط فوتبال
بیطرفی باعث نمیشود که او به فوتبال بیتفاوت باشد. یکی از علاقهمندیهای اصلی او در زندگی، پرداختن به فوتبال است؛ از فوتبالبازیکردن و تماشاکردن، تا مجلههای خارجی فوتبال و اینترنت؛ «میشه گفت از ۲۴ساعت، ۱۲ساعت در حال دیدن فوتبال، خواندن اخبار فوتبال و کارکردن روی فیلمهای فوتبالی هستم.
اصلا فوتبال تمام زندگی منه». همسر عادل فردوسیپور شرایط را پذیرفته: «او کاملا پذیرفته که قراره با کی زندگی کنه. من کار خودم رو میکنم و برایم خیلی جدیه. هر اتفاقی بیفته من باید فوتبالم رو ببینم. همه هم میدونن وقتی فوتبال میبینم، نباید کاری به کار من داشته باشن».
فیلم دیدن من
یکی از علاقهمندیهای سابقش سینما بوده. البته الان تنها علاقهمندیاش«۹۰» و فوتبال است و بس. شاید هم دیگر حوصلهاش را ندارد که به سینما برود؛ «نه دیگر! اصلا حوصلهاش رو ندارم. واقعا نمیتونم بشینم پای تلویزیون و یه فیلم رو تا آخر ببینم».
کلاسهای زبان عادل
زبان انگلیسی! علاقه عجیبی به زبان داشت. از کلاس اول دبیرستان در کلاسهای زبان نامنویسی کرد. سال آخر دبیرستان به خاطر کنکور، زبان را رها کرد اما بعدا وقتی برگشت، تا پایان کار را ادامه داد. سال سوم دانشگاه، زبان تمام شد: «کلاسهای استادیاش رو هم قبول شدم اما کارم تو تلویزیون بیشتر شده بود و تصمیم گرفتم نرم».
قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت |